کودکان ایران زمین

زاغکی گفت به مادر که چرا ...

1391/5/21 23:24
نویسنده : Niposd
815 بازدید
اشتراک گذاری

زاغکی گفت به مادر که چرا ...

رنگ من هست سیاه

و کبوتر بچه ، به سفیدی از برف و به طوقی چه سیاه بر گردن

و قناری که چه زرد و چه بنفش

و چکاوک که به صد رنگ مرا مسخره کرد .

تو بگو رنگ سیاه ، چه برایم دارد

و چرا زین همه رنگ

قسمت ما همه یک رنگ سیاه و دلگیر

گفت مادر : پسرم

ما اگر رنگ سیاهی داریم همه از یکدلی ویکرنگیست

همه این است که ما جمله یکی حالت ساکن داریم

آخرین رنگ زمین مشگی و مشکی عشق است

همه ی رنگ زمین از عشق است و سیاهی عشق است

چون خدا در دل این رنگ نهفتست و بشر میپاید

شاید این را توندانی که همه رنگ قناری و کبوتر زسیاهی آمد

اگر این رنگ نباشد که سیاهش نامند

چه تفاوت باشد بین آن و بر این

و خداوند مرا و تو و آن زاغک دار بغلی را به همین رنگ نمود تا که چشم همه بدخواهان بر طوق کبوتر باشد

رنگ زیبای قناری همه دام تن اوست

و چکاوک به صدا و به پرو بال ، به قفس افتادست

توشنیدی که یکی گفت "چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست"

پس بدان در قفس هیچ کسی زاغک تیره پر و شب پاره نبود

و خدا لطف کند گر بدهد یا ندهد

تو همان باش که باید باشی

زاکی یا که قناری آن کن

که خدا از تو توقع دارد

رنگ ، یک نقش تماشاست از قدرت او

تو بیا رنگ خودت را ، بهری از قدرت او دان که نکوست

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)